
پرده ی اول :"به گمانم ایده ی خیلی خوبی است. به اندازه ی کافی هم روی آن فکر کرده ام و به گمانم دیگر نباید وقت را تلف کنم و باید به سرعت خودم را به رایانه ام برسانم و کار طراحی و مدل سازی را شروع کنم". پرده ی دوم :"چرا هر چه قدر وقت می گذارم به آن چیزی که می خواهم نمی رسم!...نمی توانم بیش از این روی مدل سازی این قسمت از بازی کار کنم...تازه از طراحی محیط آن بخش از بازی هم اصلا رضایت ندارم! با این وقت کم و طولانی شدن فرآیند ساخت بدجوری گیج و کلافه شده ام و با این اوصاف حتی نمی دانم دقیقا کجای کار مشکل دارد؟!؟".
دو پرده ی بالا نگاهی مختصر به بیشتر ایده های ما در فرآیند ساخت یک بازی رایانه ای را در بر می گیرد. اینکه ما در ابتدا یک ایده ی جالب (و به راستی جالب) و در خور توجه در ذهنمان داریم که می تواند مرتبط با هر بخشی از بازی ما باشد، از داستان گرفته تا مدل سازی و بخصوص طراحی محیط. اما چرا هنگامی که پشت رایانه ی خود می نشینیم به یکباره آن همه زیبایی و خلاقیت جای خودش را به گیجی و سردرگمی می دهد. برای بررسی یکی از دلایل مهم این موضوع با من همراه شوید.